سریال دوستان یا «فرندز» (Friends) از معدود سریالهایی است که از زمان شروع پخش تا سالها پس از اتمام آن همچنان محبوب و پرطرفدار است. این محبوبیت مختص کشور ما نیست، محبوبیت سریال فرندز جهانی است و شما میتوانید در هر گوشه و کنار دنیا فرندزفنهایی پیدا کنید. منتقدان از سریال افسانهای «فرندز» (Friends) به عنوان اثری تکرارنشدنی در تلویزیون یاد میکنند. مدیا زبان در این نوشتار قصد دارد دلایل این جاودانگی را بررسی کند.
1- شخصیتهای دوستداشتنی اما متفاوت
شخصیتهای فرندز کمتر با یکدیگر نقطه اشتراک دارند تا جایی که حتی دوست بودن و ماندنشان برای مخاطب میتواند عجیب باشد.
- فیبی دختری سربههوا و رهاست که عالم مخصوص به خود را دارد؛
- با این وجود مونیکا دختری است که همیشه مراقب است هر چیز در بهترین شکل خود انجام شود و یک وسواسی به تمام معناست؛
- و در سویی دیگر ریچل نه به اندازه مونیکا وسواس دارد و اهمیت میدهد و نه به اندازه فیبی رهاست؛
- راس یک شخصیت آکادمیک است؛
- در حالی که جویی سواد چندانی ندارد و سایر شخصیتها نیز تحصیلکرده نیستند؛
- چندلر نیز در بین این دو کاراکتری میانه است.
شخصیتهای فرندز به یکدیگر شباهت ندارند ولی به مخاطبین، چرا. بسیار شبیه اند. هرکس بالاخره یک نفر در این سریال را برای هم ذات پنداری پیدا خواهد کرد و به آن علاقمند خواهد شد. طرفداران فرندز اغلب موقعیتهای زندگی خود و همچنین اخلاقیاتشان را مشابه آنها میدانند و همین مسئله به ماندگاری این سریال کمک کرده است.
2- سریال فرندز به همه شخصیتها به یک اندازه توجه کرده است
بزرگترین جاذبه و دلیل محبوبیتِ «فرندز» شخصیتهایش بودند. این سریال یکی از اولین کمدیهایی بود که زندگی گروهی از جوانان خوشتیپ و باحال و سرزنده و بامزه را در یک شهر به تصویر میکشید. این باعث شد تا «فرندز» به سرعت در مقایسه با دیگر کمدیهایی که روی یک خانواده یا یک شخصیت اصلی تمرکز میکردند در جایگاه ویژهای قرار بگیرد. این در حالی بود که چیزی به نام شخصیت محوری و ستارهی اصلی هم در «فرندز» معنا نداشت. هر شش شخصیت سریال به یک اندازه مورد توجه قرار میگرفتند و امکان نداشت نویسندگان بین آنها فرق بگذارند. هرکدام داستانها، خصوصیات، جاذبهها و اپیزودهای مخصوص به خودشان را داشتند که با تعادل فوقالعادهای روایت میشدند.
ما با سریالی طرفیم که شخصیتهای اصلیاش سه تا پسر و سه تا دختر هستند که با همدیگر زندگی میکنند و حالا خودتان حساب کنید چه پتانسیلی در به جان هم انداختن آنها و تماشای دوستیها و عشقبازیها و دعواهای دوستانه و خواهر-برادری آنها وجود دارد. کاراکترهایی که به همان اندازه که دوستداشتنی هستند، بدون مشکل نیستند و همگی بویی از دیوانگی هم بردهاند. چه مانیکا که علاقهی عجیبی به نظم و ترتیب آشپزخانهاش دارد و چه جویی که هر کار احمقانهای از او برمیآید و هر لحظه میتوانید انتظار داشته باشید تا کفر بقیه را در بیاورد.
3- سبک زندگی شخصیتهای فرندز
کمی به عقب برگردیم و به زندگی چند سال اخیر خود نگاه کنیم و سؤالاتی بپرسیم. از کی کافه رفتن و معاشرتهای دوستانه چند ساعته در کافه ها رواج پیدا کرد؟ اصلا چه زمانی برای نخستین بار کافه برای ما به یک پاتوق تبدیل شد؟ دوستیها از چه زمانی این چنین نزدیک شد تا حدی که دوست ها چیزی شبیه به خانواده شدند؟ روابط و شکل آنها در طی سال های اخیر در کشور ما بسیار تغییر کرده است. فرهنگ معاشرت ما و چیزهایی که دوست داریم و عادات ما نیز به همین ترتیب متفاوت شده است. برای همین است که ما الان با این سریال احساس نزدیکی بیشتری میکنیم. چون این سریال با عادات و زندگی امروزه ما تطابق بیشتری دارد تا بسیاری از سریالهای جدید. مخصوصا جذابیت این سریال برای نوجوانان کاملا قابل درک است.
4- بدترین لحظات سریال فرندز هم دلپذیر است
مسئله این است که بعد از پایان «فرندز» سریالهای کمدی پرتعدادی بر صفحهی تلویزیون پدیدار شدهاند که تعدادی از آنها بسیار محبوب و انقلابی بودند و هستند. با این حال، چرا میگویند «فرندز» به درجهای از محبوبیت رسیده که تاکنون هیچ سریالی به آن دست نیافته، نتوانسته جای خالی آن را پر کند و احتمال وقوع چنین اتفاقی در آینده هم خیلی پایین است؟ به این دلیل که «فرندز» فقط یک کمدی خارقالعاده نیست، بلکه مثل یک تجربهی منحصربهفرد از نوع خاصی از زندگی میماند. تماشای «فرندز» مثل این میماند که هدست واقعیت مجازی بر سر بگذارید و وارد دنیای دیگری شوید که در بدترین لحظاتش هم صد برابر از دنیای واقعی دلپذیرتر است. یا به عبارتی دیگر، «فرندز» زندگی رویایی همهی ما است که ممکن است هرگز به آن دست پیدا نکنیم، اما تماشای این سریال کاری میکند تا به این ناممکن نزدیک شویم.
جالب است بدانید که تقریبا هیچ قسمتی از سریال فرندز با ناراحتی و غم تمام نمیشود. حتی پس از جدایی شخصیتهای محبوب و قهرشان مثل راس و ریچل، قسمت پایانی سریال فرندز با یک خنده و شوخی و جوک تمام خواهد شد. همیشه چیزی برای خندیدن در این سریال وجود دارد. حتی در بدترین شرایط و این چیزی است که ما در شرایط تلخ زندگی به آن نیاز داریم.
5- داستان متعادل سریال
مهمترین چیزی که باعث شد این ۶ نفر به آدمهای بسیار نزدیکی به تماشاگران تبدیل شوند، به خاطر رویدادهای عادی زندگیشان بود. رویدادهایی که مطمئنا همهی ما به نوعی آنها را تجربه کردهایم و داریم میکنیم. از دعوای پسرها سر چیزهای بیخود (یا مهم) گرفته تا جنگ مرگبار پسرها و دخترها که هیچوقت در طول سریال آتشش نمیخوابد و به برخی از بهترین اپیزودهای سریال مثل مسابقهی فوتبال میانجامد و دعواهای لوس دخترانه. نکتهی مهم سریال این است که این دعواها و جر و بحثها اگرچه کاملا واقعی و دردناک احساس میشدند (مثل قطع رابطهی عاشقانهی راس و ریچل)، اما به شکلی هم نبود که سریال کاملا وارد فاز افسردگی و غم شود. خیلی هنر میخواهد که چنین کاراکترهای محبوبی را با هم درگیر کنید، اما فضای رویایی و آرامشبخش سریال را حفظ کنید.
این موضوع «فرندز» را به یکی از متعادلترین لحنهایی که تلویزیون به آن دست پیدا کرده تبدیل میکند. یعنی «فرندز» نه به یک سریال کاملا غمگین و واقعگرایانه تبدیل میشد و نه کاملا در محدودهی کمدیهای مضحک قرار میگرفت. بلکه در هر اپیزود میتوانستیم انتظار دوز مناسبی از هر دو را بکشیم.
6- فرندز، سریالی بدون افت کیفیت
یکی دیگر از ویژگیهای «فرندز» که تقریبا کمتر سریال کمدی بلندمدتی به آن دست پیدا میکند این بود که چیزی به نام «افت کیفیت» و «فلان فصل بد است» و از این جور مسائل دربارهی آن صدق نمیکرد. بهطوری که اکثر منتقدان قبول دارند که دو-سه فصل اول «فرندز» از تمام پتانسیل قالبِ کمدی سیتکام استفاده میکند و حتی اگرچه فصلهای بعدی به اندازهی سهتای اول بینظیر نیستند، اما چنین چیزی کاملا قابلدرک است و اصلا به معنای سقوط درجهی کیفی محتوای سریال نیست، بلکه به این دلیل است که ساختن چیزی بهتر از سه فصل اول این سریال واقعا غیرممکن است. این در حالی است که «فرندز» بعد از تمام این سالها نشان داده که در مقابل «کهنهشدگی» مقاوم است. مهم نیست شما چند بار اپیزودهای این سریال را تماشا کردهاید و جوکهای مشهور و لحظات کلاسیک سریال را حفظ هستید، اما «فرندز» دست از خندهدار بودن نمیکشد. به خاطر تمام اینها است که «فرندز» را بهترین درمان افسردگی، ناراحتی و غم میدانند. انگار چندلر، مانیکا، جویی، فیبی، ریچل و راس بهترین دوستان همهی ما هستند. کسانی که هیچرقمه ما را فراموش نمیکنند و در خوشحالترین و دردناکترین لحظات زندگیمان میتوانیم روی آنها حساب باز کنیم.
7- نمایش باورپذیر فانتزی جوانان
مسئله این است که در دنیای واقعی (تقریبا) امکان ندارد ۶ تا رفیق اینقدر با هم خوب باشند و برای سالها بدون اینکه نگران خرج و مخارج زندگی و قرض و قوله باشند زندگی کنند و بدون اینکه از هم جدا شوند و به چیز دیگری فکر کنند، به قهوه خوردن روی کاناپهی کافی شاپ زیر آپارتمانشان ادامه بدهند.
همهی ما رفقایی داشتهایم که دوست داشتیم تمام زندگیمان را با آنها سپری میکردیم و بدون اینکه نگران دنیای بزرگترها باشیم، به بازی کردن و خوردن و دوباره بازی کردن ادامه میدادیم، اما زندگی غیرقابلپیشبینیتر از این حرفها است. بله، ممکن است آدمهای متعددی زندگیای شبیه به چیزی که در «فرندز» میبینیم داشته باشند، اما تعدادشان زیاد نیست. با این حال، تماشای «فرندز» کاری میکند تا فانتزیمان را بهترین شکل ممکن نظاره کنیم. بله، شاید عدهای دلیل بیاورند که «فرندز» باعث میشود با جلوهی غیرواقعگرایانهای از زندگی روبهرو شویم و وقتی با واقعیت مواجه شدیم جا بخوریم، اما فیلم و سریالهایی که به واقعیت میپردازند آنقدر زیاد است که «فرندز» در مقابلشان گم میشود. بله، سریالی مثل «استاد هیچی» پیچیدگی اتفاقات دنیای اطرافمان را برایمان تشریح میکند و از این طریق بهطرز لذتبخشی عمیق میشود، اما بعضیوقتها آدم دوست دارد از زندگی پیچیدهی اطرافش فرار کند و به زندگی شاداب و بیشیله-پیلهی ۶ دوست پناه ببرد. «فرندز» در این زمینه تک است. تازه، خدا را چه دیدید، شاید همهی ما بتوانیم با تقلید از این ۶ دوست، آن رابطههای صاف و ساده و آن دوستیهای غبطهبرانگیز را به واقعیت تبدیل کنیم. بالاخره وقتی ریچل در اپیزود اول سریال از جدا شدن از خانوادهاش ناراحت بود، مانیکا او را با این جمله دلداری داد: «به دنیای جدید خوش اومدی. مزخرفه، ولی عاشقش میشی». حتی آنها هم میدانستند که دنیا مزخرف است، اما طوری زندگی کردند که نه تنها خودشان کیف میکردند، که ثابت کردند واقعا میتوان عاشق یک دنیای مزخرف بود.
یک پیشنهاد جذاب
مدیا زبان مرجع تخصصی آموزش زبان انگلیسی با سریال فرندز است. اگر اهل تماشای سریال فرندز هستی یا تازه میخواهی این سریال را شروع کنی، قبل از هر کاری روی عکسهای زیر کلیک کن و پیشنهادهای ما را بررسی کن.