با وجود گذشت چند سال از پخش آخرین فصل سریال فرندز هنوز این مجموعه در دنیا طرفداران زیادی دارد اما حتی این سریال هم بینقص نیست. در طول 10 فصل، این سریال 6 شخصیت اصلی خود را در موقعیتهای طنزآمیزی قرار داد که بسیاری از آنها به بخشی جداییناپذیر از فرهنگ عامه تبدیل شدهاند. با این حال، گاهی اوقات نویسندگان از هدف خود منحرف شدند و داستانها به سادگی عجیب و غریب شدند.
از رویدادهای ماورایی و علایق شخصی عجیب و غریب تا روابط عاشقانه با اختلاف سنی بسیار زیاد و حتی اشاراتی به روابط خانوادگی، سریال فرندز برخی از عجیبترین روایتهای تلویزیونی را در خود جای داده است. این داستانها در دهه 1990 و اوایل دهه 2000 نیز عجیب به نظر میرسیدند، اما با گذشت زمان و نگاه موشکافانهتر، عجیب بودن آنها بیشتر آشکار شده است. در ادامه این نوشتار با 10 تا از عجیبترین قسمتهای سریال فرندز آشنا خواهید شد:
1) حیوان خانگی عجیب و غریب راس
(فصل 1 قسمت 10)
در طول 10 قسمت ابتدایی سریال، راس صاحب یک میمون کوچک به نام مارسل شد. مارسل اگرچه کمتر از 10 قسمت در سریال حضور داشت، اما خاطرات ماندگاری را برای بینندگان رقم زد. در آغاز فصل دوم، با توجه به رسیدن مارسل، به سن بلوغ و نیاز وی به مراقبتهای تخصصی، راس ناگزیر شد تا او را به محیطی مناسبتر، یعنی باغ وحش منتقل کند.
تا پایان سریال فرندز شخصیت همه دوستها خیلی خوب شکل گرفته بود. با این حال، در فصل نخست نویسندگان همچنان در حال تجربه و آزمون و خطا بودند. مارسل، میمون کوچک راس تلاشی آشکار برای افزودن وجههای طنزآمیز و متفاوت به شخصیت راس بود که همواره نقش دانشمند گروه را ایفا میکرد. اما به زودی مشخص شد که دیوید شویمر (شخصیت راس) به تنهایی توانایی خلق شخصیتی به یاد ماندنی را دارد. خط داستانی مارسل، به ویژه در اوایل سریال یکی از عجیبترین و غیرمنتظرهترین روایتهای سریال محسوب میشود.
2) رقابت فیبی و مانیکا برای مردی که در کما بود
(فصل 1 قسمت 11)
فیبی و مانیکا با نگاههای تحریکآمیز خود مردی را در خیابان به سوی خود جلب میکنند که منجر به تصادف او با یک خودرو میشود. این مرد مرموز در بیمارستان به کما میرود، بنابراین دو دوست از او پرستاری میکنند با امید به اینکه او پس از هوشیاری یکی از آنها را به عنوان معشوق خود انتخاب کند. البته این اتفاق نمیافتد در عوض آنها از رفتار او نسبت به خودشان ناراحت میشوند.
داستان مرد کما باعث میشود که فیبی و مانیکا بسیار ترسناک به نظر برسند. از همان ابتدا، وقتی به مرد چشمک میزنند و سپس زمانی که تصمیم میگیرند برای عشق او لطف کنند، این رفتار بسیار منزجرکننده است. با توجه به اینکه آن مرد در موقعیت آسیبپذیری قرار داشت رفتار آنها نسبت به او واقعاً نفرتانگیز بود.
3) روح یک پیر زن بر فیبی مسلط شده بود
(فصل 2 قسمت 11)
در حالی که همه برای حضور در عروسی کارول و سوزان آماده میشوند، فیبی متقاعد شده است که توسط روح رز آدلمن، یکی از مشتریان تازه درگذشته خود تسخیر شده است. این اتفاق زمینه را برای شوخیهای زیادی در مورد زنان مسن فراهم کرد، اما از نظر توضیحهای منطقی چندان قانعکننده نبود.
از بین 6 شخصیت اصلی سریال، فیبی همیشه در موقعیتهای عجیبتری قرار میگرفت. گذشته او نیز پر از اتفاقات عجیب و غریب بود؛ از خواهر دوقلوی گمشدهاش گرفته تا دوران بیخانمانی او. به گفته فیبی در پایان عروسی سوزان و کارول، روح رز آدلمن از بدنش بیرون رفت چون فکر میکرد همه چیز را دیده است. اما هیچ وقت نفهمیدیم که آیا تمام این ماجرا واقعی بود یا فیبی بیش از حد خیالپردازی میکرد.
4) ازدواج برادر فیبی با اختلاف سنی زیاد
(فصل 3 قسمت 18)
یکی از عجیبترین شخصیتهای فرعی در سریال فرندز فرانک بافی جونیور، برادر کوچک فیبی است. فرانک جونیور که به جرات میتوان گفت مانند فیبی عجیب و متفاوت است، با یک زن بسیار بزرگتر از خودش رابطه دارد و این دو قصد دارند بچهدار شوند. که این رابطه را به عجیبترین داستان سریال تبدیل میکند. آنها تصمیم میگیرند که فیبی از طریق لقاح مصنوعی این کار را برایشان انجام دهد. این قسمتها پر از دیالوگهای عالی و خندهدار مثل «من بچههای برادرم را به دنیا میآورم» و «چندلر یک دختره» است.
5) گربهای که فیبی فکر میکرد مادرشه
(فصل 4 قسمت 2)
وقتی فیبی گربهای را از داخل کاور گیتار خود پیدا کرد او متقاعد شد که این حیوان مادرش لیلی است که به صورت یک گربه تجسم یافته است. با اینکه دوستانش سعی کردند او را متقاعد کنند که اینطور نیست، حتی پوسترهای گربهای گمشده به نام خولیو را به او نشان دادند، اما فیبی همچنان بر باور خود پافشاری کرد. در نهایت فیبی پذیرفت که گربه را به صاحبش بازگرداند اما هرگز عقیدهاش را در مورد ماهیت آن تغییر نداد.
مادر فیبی یک قاچاقچی مواد مخدر بود او زمانی که فیبی نوجوان است با استفاده از مسمومیت با مونوکسید کربن خودکشی میکند. شاید این گربه تنها راه فیبی برای کنار آمدن با این فقدان بود. گذشته فیبی بسیار غمانگیز است و این خط داستانی را بسیار عجیب و غمگین میکند.
6) رابطه مانیکا با پسره دوست پسر سابقش
(فصل 4 قسمت 8)
در حالی که مانیکا مشغول آمادهسازی شام شکرگزاری بود ناگهان چشمانش آسیب دید. با نبود دوست پسرش ریچارد مجبور شد با تیموتی پزشک جوان و خوشسیما که اتفاقاً پسر ریچارد بود تماس بگیرد. با وجود تلاش مانیکا برای نادیده گرفتن جمع خانوادگی او تیموتی را نیز به جشن شکرگزاری خود دعوت کرد. در پایان این شب، میان آنها بوسهای رد و بدل شد اما در نهایت تشابههای بیش از حد تیموتی با پدرش ریچارد به این رابطه کوتاه مدت پایان داد.
رابطه مانیکا و ریچارد از ابتدا رنگ و بوی عجیبی داشت با توجه به اینکه ریچارد از کودکی او را میشناخت و دوست پدرش بود همچنین رابطه مانیکا با پسر او این عجیب و غریب بودن را تشدید میکند، زیرا آنها به نوعی هم خویشاوند و هم عاشق بودند و عملاً در ابتدا خانواده یکدیگر محسوب میشدند.
7) علاقه راس به دختر عمویش
(فصل 7 قسمت 19)
دختر عموی راس و مانیکا برای حضور در یک مراسم عروسی نزد آنها میآید و توجه همه را به خود جلب میکند. با موهای جذاب و لبخند خیره کنندهاش، حتی پسر عمویش راس را هم به خود علاقهمند میکند و طبق معمول، راس با حرکات و کارهای عجیب و غریبش خرابکاری میکند.
راس در طول 10 فصل سریال فرندز کارهای سوال برانگیز زیادی انجام داده، اما تلاش برای خوابیدن با دختر عمویش قطعا جزو مورد برتر است. این تمایل به رابطه خویشاوندی به طور آشکار برای خندهدار کردن اوضاع است اما وقتی عمیقتر فکر میکنیم رفتار راس با خویشاوند خودش خوب نیست.
8) علاقه چندلر به کوسهها
(فصل 9 قسمت 4)
در حالی که چندلر در تولسا مشغول کار است مانیکا تصمیم میگیرد با سر زدن به او، او را غافلگیر کند. چندلر که مشغول تماشای فیلمهای پورنوگرافی بوده به سرعت کانال را به یک مستند کوسه تغییر میدهد. با این حال این کار باعث میشود مانیکا گمان کند که او به کوسهها علاقهمند شده است. هرچند او این موضوع را عجیب میداند اما تلاش میکند با پخش فیلمهای بیشتر درباره کوسهها چندلر را تحریک کند تا او بالاخره حقیقت را اعتراف کند.
صحنههای مشترک چندلر و مانیکا در سریال فرندز برخی از خندهدارترین لحظات این سریال را رقم زدهاند؛ اما سوءتفاهم علاقه به کوسهها یکی از آنها نیست. این موقعیت بسیار تصادفی است تا اینکه خندهدار باشد، و واکنش مانیکا بیش از حد تسلیم گونه است. گرچه این قسمت تنها چند دقیقه طول میکشد، اما بسیار خارج از شخصیت اوست؛ بنابراین، این داستان به اندازه سایر داستانهای این زوج محبوب نیست.
9) رابطه عجیب و غریب جویی و ریچل
(فصل 10 قسمت 1)
در طول سریال فرندز رابطه عاشقانه اصلی بین راس و ریچل بود که با کشمکشهای مداوم « که آیا باید با هم باشند یا نه » همراه بود. با این حال در فصل دهم، سریال تصمیم گرفت به زوج دیگری فرصت دهد. رابطه جویی و ریچل به صورت طبیعی شکل گرفت؛ ابتدا جویی دل به ریچل باخت و سپس ریچل نیز به احساسات او پاسخ مثبت داد.
این زوج حتی از راس نیز اجازه گرفتند و او نیز موافقت کرد. با این حال پس از رسمی شدن رابطه به دلیل تفاوتهای شخصیتی و عدم هماهنگی، رابطه آنها دوام نیاورد. داستان عاشقانه جویی و ریچل هنوز هم یکی از بدترین خطوط داستانی سریال است، حتی اگر مت له بلانک (شخصیت جویی) و جنیفر انیستون (شخصیت ریچل) همچنان محبوب باشند.
10) اولین بوسه مانیکا توسط راس
(فصل 10 قسمت 11)
وقتی چندلر اعتراف میکند که در یک مهمانی دانشگاهی ریچل را بوسیده است راس نیز فاش میکند که او نیز آن شب ریچل را بوسیده. این افشاگری باعث میشود که دوستانشان متوجه شوند که راس ریچل را نبوسیده است در عوض به دلیل تاریکی او مانیکا خواهر خود را بوسیده است. بدتر از آن، این اولین بوسه مانیکا بوده است. همه آنها در فصل پایانی در یک گفتگوی آشفته به این موضوع پی میبرند.
با این حال در نهایت، بسیار عجیب است که بدانیم مانیکا و راس خاطرهای شیرین از بوسهی مشترک خود دارند، حتی اگر آن چیزی نبوده است که تصور میکردند.
به طور کلی، سریال از شوخیهای خویشاوندی بیش از حد استفاده میکند. مانیکا و راس، راس و دخترخالهاش، و فرانک جونیور که فکر میکند فیبی در سالن ماساژ با او رابطه جنسی خواهد داشت، تنها چند نمونه از این شوخیها هستند.
منبع: لینک