عجیب، دوست‌داشتنی و تکرارنشدنی؛ نگاهی به خاص‌ترین ماجراهای فیبی

عجیب، دوست‌داشتنی و تکرارنشدنی؛ نگاهی به خاص‌ترین ماجراهای فیبی | مدیا زبان

زمانی که سریال فرندز برای نخستین بار در سال 1994 پخش شد، فیبی بوفی در ابتدا جزو شخصیت‌های محبوبِ تماشاگران نبود. او به عنوان دوستِ عجیب و غریبی به تصویر کشیده می‌شد که می‌خواست انرژی‌های بدِ اطرافیانش را پاک کند و در کافه‌ی محله، با وجود نارضایتیِ دیگران، آهنگ‌های خاص و ساخته‌ی خودش را می‌خواند. به نظر می‌رسید در فصل‌های ابتدایی، نویسندگان دقیقاً نمی‌دانستند که باید با شخصیت فیبی چه کاری بکنند.

با این حال، هرچه سریال جلوتر رفت، فیبی در برابر چشمان مخاطبان رشد کرد و به زنی بسیار با اعتماد به‌ نفس تبدیل شد؛ او خوشبختانه توانست به همان زندگی‌ای دست یابد که همیشه در دوران بی‌خانمانی و زندگی در خیابان، آرزویش را داشت. فیبی با ویژگی‌هایی مثل عشق خالصانه به حیوانات یا دویدن در پارک بدون توجه به قضاوت دیگران، به سرعت در دل هواداران جا باز کرد؛ او جذابیتی داشت که حتی نیمی از شخصیت‌های دیگر سریال هم آرزوی داشتن آن را داشتند.

10) ماجرای تصاحبِ دستمزدِ بازیگریِ خواهرش

داستان از جایی شروع می‌شود که یکی از مشتریان کافه، فیبی را با یک بازیگر فیلم‌های مبتذل که از نام او استفاده می‌کند، اشتباه می‌گیرد. فیبی با تعجب فراوان درمی‌یابد که خواهر دوقلویش، اورسولا، با هویت او در فیلم‌هایی ارزان‌ قیمت بازی کرده است. او بلافاصله با اورسولا برخورد کرده و از او می‌خواهد که به این سوءاستفاده پایان دهد؛ چرا که تمایلی به این نوع بدنامی ندارد. فیبی در اقدامی جالب، یک قدم فراتر می‌رود و با شرکتِ پرداختِ دستمزد هماهنگ می‌کند تا از آن پس، تمامی چک‌های مربوط به آن فیلم‌ها مستقیماً به آدرسِ خودش ارسال شود.

فیبی همیشه به عنوان شخصی ساده‌ لوح شناخته می‌شد، اما در این ماجرا او نشان داد که چقدر باهوش است. او با استفاده از تجربه‌هایی که از زندگی در خیابان یاد گرفته بود، توانست اوضاع را به نفع خودش تغییر دهد. حالا دیگر او از چیزی خجالت نمی‌کشید؛ حتی اگر کسی او را در خیابان می‌شناخت، با اعتماد به‌ نفسِ کامل با مردانی که به اشتباه از او امضا می‌خواستند، برخورد می‌کرد و جوابشان را می‌داد.

ماجرای تصاحبِ دستمزدِ بازیگریِ خواهرش | مدیا زبان

9) ماجرای تسخیرِ جسمِ فیبی توسط روح یک پیر زن

قسمتِ «عروسی لزبین‌ها» از نظر منتقدان و تماشاگران، یکی از بهترین بخش‌های این سریال است. در این قسمت، با نمایش ازدواج کارول و سوزان، این سریال جزو اولین آثاری بود که زوج‌های همجنس‌گرا را به رسمیت شناخت. اما دلیل دیگر جذابیت این قسمت، داستانِ عجیب فیبی است؛ جایی که روح یکی از مشتریانش که روی تخت ماساژ از دنیا رفته بود، وارد بدن او می‌شود و او را تسخیر می‌کند.

در این قسمت، روحِ پیرزنی به نام خانم «ادلمن» وارد بدن فیبی می‌شود؛ پیرزنی که اصرار داشت پیش از رفتن به آن دنیا، تمام دیدنی‌های شهر را ببیند. فیبی هم روح او را با خود به گردش می‌برد و تمام جاهای دیدنی را نشانش می‌دهد. اما ماجرا زمانی به پایان می‌رسد که آن‌ها به مراسم عروسی کارول و سوزان می‌روند. پیرزن با دیدنِ لحظه‌ی ازدواج آن‌ها، حس می‌کند که دیگر همه‌ چیز را دیده و حالا می‌تواند با آرامش پرواز کند. این اپیزود به خوبی نشان می‌دهد که فیبی (بازیگر لیسا کودرو) چه قدرت عجیبی در خنداندن مخاطب دارند.

مقاله پیشنهادی مشابه: «چرا بازیگر نقش کارول ویلیک در سریال فرندز عوض شد؟»

ماجرای تسخیرِ جسمِ فیبی توسط روح یک پیر زن | مدیا زبان

8) ماجرای دلباختگیِ فیبی؛ وقتی مایک وارد زندگی‌اش می‌شود

اولین ملاقات فیبی و مایک (با بازی پل راد) در میان کوهی از دروغ و لجبازی رقم می‌خورد؛ همان شروعِ پرچالشی که برای شکل‌گیری یک زوج کمدیِ جذاب، ایده‌آل است. اما با وجود این شروعِ نه‌ چندان خوب، آن‌ها خیلی زود با هم صمیمی می‌شوند و جرقه‌های عشق بین‌شان شکل می‌گیرد. البته پیش از آنکه نوبت به اعتراف‌های عاشقانه برسد، آن‌ها با یک چالش بزرگ روبه‌رو می‌شوند: مایک باید فیبیِ عجیب و غریب را به پدر و مادرِ ثروتمند و سخت‌گیرش معرفی کند.

آن شب که فیبی برای صرف شام به خانه‌ی پدر و مادر مایک رفته بود. درست مثل شروعِ آشنایی‌شان، پر از لحظاتِ سخت و خجالت‌آور بود. با این حال، مایک در میانِ تمامِ نیش و کنایه‌ها و نگاه‌هایِ از بالا به پایینِ خانواده‌‌اش، او با شجاعت ایستاد و به فیبی ابراز علاقه کرد؛ فیبی هم متقابلاً عشقش را به او نشان داد. با اینکه طرفدارانِ سریال پیش از این شاهدِ رابطه‌ی فیبی با «دیویدِ دانشمند» بودند، اما این اولین بار بود که آن‌ها شنیدند فیبی واقعاً به کسی می‌گوید: دوستت دارم.

ماجرای دلباختگیِ فیبی؛ وقتی مایک وارد زندگی‌اش می‌شود | مدیا زبان

7) ماجرای بحث فیبی درباره نظریه تکامل

در قسمت دوم از فصل دوم، وقتی همسایه‌شان آقای «هکلس» فوت می‌کند، دوستان مجبور می‌شوند آپارتمان او را که پر از وسایل کهنه و بی‌مصرف است، تمیز کنند. اگرچه این قسمت برای شخصیت چندلر یک نقطه عطف است، اما چیزی که در ذهن همه مانده، بحثِ جنجالی فیبی و راس درباره نظریه تکامل است.

وقتی فیبی می‌گوید به تکامل باور ندارد، راس که یک دانشمند است نمی‌تواند به سادگی از کنار این حرف بگذرد. او با تمام وجود اصرار دارد به فیبی ثابت کند که علم درست می‌گوید؛ از نشان دادنِ طرز کار شستِ دست گرفته تا آوردنِ یک کیف پر از فسیل و مدرک! اما جذابیت داستان جایی است که فیبی با زیرکی برای راس تله می‌گذارد تا او را مجبور کند اعتراف کند که شاید علم هم همیشه درست نگوید. این یکی از درخشان‌ترین لحظات فیبی است که توانست با یک جواب دندان‌شکن، راسِ دانشمند را کیش‌ و مات کند.

ماجرای بحث فیبی درباره نظریه تکامل | مدیا زبان

6) ماجرای تلاشِ فیبی برای دلبری از چندلر

زمانی که فیبی از رابطه‌ی پنهانی مانیکا و چندلر باخبر می‌شود، در می‌یابد که آن‌ها همچنان قصد پنهان‌ کاری دارند. فیبی به همراه جویی و ریچل، برای آنکه آن‌ها را وادار به اعتراف کنند، بازیِ زیرکانه‌ای را آغاز می‌کنند؛ بازی‌ای که در آن فیبی از جذابیت خود به عنوان سلاحی برای به زانو درآوردن چندلر استفاده می‌کند. او با رفتارهایی اغراق‌ آمیز، خود را به چندلرِ مضطرب نزدیک می‌کند تا او را در موقعیتی دشوار قرار دهد.

این فشار عصبی و کمدیِ موقعیت تا جایی پیش می‌رود که چندلر، که دیگر توانِ تحمل این بازی را ندارد، تسلیم شده و سرانجام به عشق عمیق خود به مانیکا اعتراف می‌کند.

ماجرای تلاشِ فیبی برای دلبری از چندلر | مدیا زبان

5) ماجرای فیبی و گربه‌ای که فکر می‌کرد مادرش است

در حالی که فیبی در کافه مشغول نوازندگی است، گربه‌ای ولگرد وارد شده و مستقیماً درون جعبه‌ی گیتار او می‌رود. فیبی که در ابتدا قصد داشت حیوان را از خود دور کند، ناگهان دست نگه می‌دارد؛ چرا که حس عجیبی به او می‌گوید روحِ مادر درگذشته‌اش در کالبد این گربه حلول کرده است.

اپیزودهایی از این دست، به خوبی نشان می‌دهند که رفتارهای عجیب و منحصر‌به‌فرد فیبی، در واقع راهکار شخصی او برای مقابله با فشارها و سختی‌های زندگی‌اش بوده است.

ماجرای فیبی و گربه‌ای که فکر می‌کرد مادرش است | مدیا زبان

4) ماجرای فیبی و صدایی که به طرز عجیبی جذاب شده بود

در یکی از قسمت‌های فصل سوم، فیبی دچار سرماخوردگی شدیدی می‌شود که صدای آوازخوانی او را کاملاً تغییر می‌دهد. برخلاف معمول که بیماری باعث گرفتگی یا تضعیف صدا می‌شود، این سرماخوردگی صدای فیبی را به یک صدای باریتونِ جذاب، آهنگین و رویایی تبدیل می‌کند. اما وقتی دوره‌ی بیماری تمام شده و صدای فیبی به حالت عادی برمی‌گردد، او برای بازگرداندن آن صدای خاص دست به هر کاری می‌زند.

احتمالاً هیچ‌کس به اندازه‌ی «فیبی بوفی» نتوانسته است تلاش برای دوباره بیمار شدن ـ حتی با کارهای عجیبی مثل استفاده از فنجانِ افراد بیمار ـ را تا این حد ماندگار و خنده‌دار جلوه دهد.

همچنین بخوانید: «فیبی بوفی چگونه با بقیه اعضای گروه دوستان آشنا شد؟»

ماجرای فیبی و صدایی که به طرز عجیبی جذاب شده بود | مدیا زبان

3) ماجرای فیبی و قرار ملاقات همزمان با یک آتش‌ نشان و یک معلم

فیبی به‌ طور همزمان با «جیسون» که معلم بود و «وینس» که در آتش‌ نشانی کار می‌کرد، معاشرت داشت؛ اما وقتی متوجه شد هر دوی آن‌ها به دنبال یک رابطه‌ی جدی و انحصاری هستند، ناچار شد میان آن دو دست به انتخاب بزند.

او پس از یک حساب‌ و کتابِ سریع ـ که در آن امتیاز ویژه‌ای برای هیکلِ ورزشکاری و ورزیده‌ی وینس قائل شده بود ـ به این نتیجه رسید که اساساً نمی‌خواهد خود را در چارچوب‌های مرسومِ اجتماعی و انتخاب‌های محدود، محصور کند.

ماجرای فیبی و قرار ملاقات همزمان با یک آتش‌ نشان و یک معلم | مدیا زبان

2) ماجرای تبدیل شدنِ آهنگ «گربه‌ی بدبو» به یک تک‌آهنگ تبلیغاتی

آهنگ «گربه‌ی بدبو«(Smelly Cat)  همواره محبوب‌ترین اثرِ فیبی بوفی باقی خواهد ماند؛ قطعه‌ای که بیشترین درخواست را از سوی طرفدارانش دارد و همه متن آن را از حفظ هستند. زمانی که یک تهیه‌ کننده‌ی موسیقی این آهنگ را می‌شنود و بر ضبط آن به عنوان یک تک‌آهنگ و ساخت موزیک‌ ویدئو اصرار می‌ورزد، فیبی با اشتیاق از این فرصت استقبال می‌کند؛ چرا که تصور می‌کند سرانجام در مسیر ستاره شدن قرار گرفته است. 

اگرچه او بعداً متوجه می‌شود شرکت ضبط موسیقی از صدای شخص دیگری برای نسخه‌ی نهایی استفاده کرده است، اما تماشایِ فیبی در حالی که به جایگاهی که لیاقتش را داشت نزدیک می‌شود، برای مخاطب بسیار لذت‌بخش است.

این مقاله جذاب را نیز از دست ندهید:

«چرا بازی در نقش «فیبی» برای لیزا کودرو در فرندز چالش‌برانگیز بود؟»

ماجرای تبدیل شدنِ آهنگ «گربه‌ی بدبو» به یک تک‌آهنگ تبلیغاتی | مدیا زبان

1) ماجرای افشای رازِ زورگیری فیبی از راس در دوران نوجوانی

زمانی که فیبی و راس با یکی از دوستان قدیمیِ فیبی روبه‌رو می‌شوند که قصد زورگیری از آن‌ها را دارد، خاطره‌ای تلخ در ذهن راس زنده می‌شود. راس اعتراف می‌کند که در کودکی، هنگام بازگشت از مدرسه، نوجوانی با یک لوله سربی راه او را بسته و اموالش را دزدیده است. با شنیدن جزئیات، فیبی ناگهان متوجه می‌شود که آن سارق، در واقع خود او بوده است.

اگرچه این قسمت فضایی کمدی و خنده‌دار دارد، اما لحظات ارزشمندی را به تصویر می‌کشد؛ به‌ ویژه وقتی فیبی فاش می‌کند که در همان زمان هم شیفته‌ی کتاب کمیکِ راس به نام «پسر علمی» شده و تنها نسخه‌ی آن را تا امروز نزد خود نگه داشته است. این ماجرا به خوبی نشان می‌دهد که فیبی، علیرغم داشتن شخصیتی سرسخت، قلبی بسیار مهربان و رئوف دارد.

ماجرای افشای رازِ زورگیری فیبی از راس در دوران نوجوانی | مدیا زبان

مقال پیشنهادی به شما:

«راز بزرگ فیبی؛ علاقه‌ی فیبی به یکی از شخصیت‌های اصلی فرندز»

منبع: لینک

۵
از ۵
۱ مشارکت کننده
سبد خرید

رمز عبورتان را فراموش کرده‌اید؟

ثبت کلمه عبور خود را فراموش کرده‌اید؟ لطفا شماره همراه یا آدرس ایمیل خودتان را وارد کنید. شما به زودی یک ایمیل یا اس ام اس برای ایجاد کلمه عبور جدید، دریافت خواهید کرد.

بازگشت به بخش ورود

کد دریافتی را وارد نمایید.

بازگشت به بخش ورود

تغییر کلمه عبور

تغییر کلمه عبور

حساب کاربری من

سفارشات

مشاهده سفارش